نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

معنی واژگان درس «آداب نیکان»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

آورده اند

نقل کرده اند

شیخ

پیر، مراد، راهنما

مریدان

شاگردان، پیروان

ارشاد

راهنمایی

باری

به هرحال، خلاصه

به قدر

به اندازه

احوال

حالات

طلب کنید

درخواست کنید

مرا با او کار است

من با او کار دارم

برخاست

بلند شد

عرض کرد

گفت

روان شد

رفت، رهسپار شد

دامنش بگرفت

کنایه از التماس کردن

بهر

برای

مرا بیاموز

به من یاد بده

کینه

دشمنی

فرع

شاخه، غیر اصل

لقمۀ حلال

نان جایز و شایسته

بی موقع و حساب

نه به جا

از پی

به دنبال

طعام

خوراک

چاپار

پیک، پست چی

مستمعان

شنوندگان

آداب

راه ها و رسم ها

صد

مبالغه از تعداد زیاد

به جا بیاوری

انجام دهی

سبب تاریکی دل شود

کنایه از گمراهی

حسد

رشک، حسادت

دعوی

ادعا، خواسته

تاریکی دل

گمراهی

نیت

قصد، اراده

بغض

گرفتگی گلو

خَلق

مردم

چیرگی

تسلط، پیروزی

هنجار

معیار، قاعده

حرمت

عزّت و احترام

متعالی

بلندمرتبه و برتر

فناوری

تکنولوژی

ذکر

یادآوری

آفرینش گری

خلاقیت

دستاوردها

نتایج، محصولات

پیوسته

همواره

استعداد خدادادی

قابلیت ذاتی

بیفزاید

زیاد کند

چرتکه

وسیله محاسبه

چاپار

نامه بر

تسلّط

قدرت، پیروزی

چیرگی

برتری، پیروزی

فنّاورانه

تکنولوژی

تار و پود زندگی بشر

کنایه از اصل و اساس

هنجار

رفتار

باور

عقیده

خاصّی

ویژه

داد و ستد

خرید و فروش

حریم

محدوده

معیار

شاخص، ملاک

حرمت

احترام

پاس می دارند

قدر می دانند

حصار

دیوار، محدوده

فرو بریزد

خواب شود

آسیب

بلا، صدمه

آراسته

آماده، مزیّن

نابجا

بی مورد

نسنجیده

غیر منطقی

امکانات

ابزار، توانایی

فراهم آمده است

جمع شده، آماده شده

گویی

مانند اینکه

هویّت

ماهیت، وجود

پیوسته

همواره، مداوم

رهاورد

سوغات

تمدّن

فرهنگ

مظاهر

نشانه ها

روح انگیز

شادی آور

جلوۀ جمال

تصویر زیبایی

طوفان خیز

کنایه از آشفته

ذهن

فکر

مسیر

راه

کمال

تکامل، پیشرفت

متعالی

برتر

پوچی

بیهودگی

غفلت

نادانی

بی هیاهو

بی سر و صدا

غوغایی

سر و صدا

بیافرینند

بوجود آوردند

فضایل

خوبی ها جمع فضیلت

آراسته

تزیین

جولاهه

بافنده

برخاستی

بلند می شد

باز کردی

باز می کرد

شدی

می رفت

بودی

می بود

امیر را خاطر

تصمیم امیر

برون آمدی

بیرون می آمد

رفتی

می رفت

از پس

به دنبال

در شد

وارد شد

جولاهگان

بافندگان

کم رنگ شدن

کنایه از کم ارزش شدن

را (در او را)

به

دولت

خوشبختی و مقام

سعادت

خوشبختی

خُرسند

راضی

میکوش

تلاش کن، بکوش

استاد

معلم

چابکی

زيرکی، با سرعت

زنهار

مواظب باش

جامه

لباس

اندر

در

باب

موضوع و زمینه

تأمل

اندیشه کردن

حریم

مکان قابل دفاع و احترام

معترف

اعتراف کننده، اقرار کننده

اسطرلاب

ابزار علم و ستاره شناسی قدیم

تا خود به غلط نیفتم

تا خودم به اشتباه نیفتم، تا اصالت خود را فراموش نکنم

چرتکه

وسیله ای چوبی و مهره ای که مخصوص حساب و کتاب در قدیم بوده است


سایر مباحث این فصل